مهربانی شما چه رنگی ست ؟

ساخت وبلاگ

ذوستان عزیز روژین (که ما را تنها نگذاشته اید)،

فقط سلامی کوتاه، و پیامی کوتاه که زیبایی متون این وبلاگ باید جاودانه بمانند و بی خدشه. در توان ما نیست که به زیبایی او بنویسیم، و نوشته های او هم که برای همه زمانها هستند به خصوص این روزگار سخت که با کورونا دست و پنجه نرم میکنیم.

من هنوز هر روز از او میآموزم. آمید دارم که شما نیز هم.

با محبت،

آبجی خانم

مهربانی شما چه رنگی ست ؟...
ما را در سایت مهربانی شما چه رنگی ست ؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rojnao بازدید : 92 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 2:52

همین بود. بیداری خاموش زندگی. من در لحظه توهم مرگ، هستم. روژین دیوانه نشده .۱ ساعت نشده به زمان اصلی برگشته. ۴ شبانه روز بپیش به ملاقات مرگ رفته ولی باور ندارد. دلم به درمانهای دیگر خوش بود. میخواهد کشفیات دم اخر رو باهاتون شریک بشم. 

 

تا ۳ روز پیش خوشحال بودم که امروز  شنبه هم مثل شنبه ۵ سال پیش دوست داشتنی هستم که همه خانواده خودشون رو موقع بدترین خبر زندگیم به هم برسونن فهمیدم مرگم امروزه 

مهربانی شما چه رنگی ست ؟...
ما را در سایت مهربانی شما چه رنگی ست ؟ دنبال می کنید

برچسب : بیداری,خواب,شبانه, نویسنده : rojnao بازدید : 63 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 12:05

پاشا لحظه لحظه حواسمو برت میکنه. من در لحظه "آن" زندگی میکنم. دوربین پاشا زمانی که شکلات دستم میده تا کالری بهم برسونه رو نشون میده. یا با دادن اجباری موز به پتاسیم موز بدنم رو بهم میرسونه. انواع و اقسام غذاها از سلف بیمارستان تا بهترین رستورانهای اطراف بیمارستان غذا برای شام و ناهار سفارش میده..هر طرف میگرده یه لیوان اب دستش  بیاد بیده بهت که دهیدراته نشی.. نوشته شده در شنبه ۴ دی ۱۳۹۵ساعت 17:14 توسط Rojin| مهربانی شما چه رنگی ست ؟...ادامه مطلب
ما را در سایت مهربانی شما چه رنگی ست ؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rojnao بازدید : 114 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 12:05

٣ توهم من چند روز پيش اصرار به نوشتن يه توهم داشتم و تا اونجايي كه كلمه ميتونستم پيدا كنم با اصرار به نوشتنش ادامه دادم. الان كه از اون جو بيرون اومدم و داستان واقعي رو از زبان پاشا شنيدم فهميدم داستان ساختگيم توهم ناشي از مسكن هاي قوي ضد درد بوده، يك روز هراسان پا ميشم و داد ميزنم بايد بلاگ بنويسم بقيه ماجرا رو حالم خوب شد از زبان پاشا مينويسم من فردا قراره مرخص بشم به هيچ عنوان امادگي مرخصي رو ندارم خانواده نميتونه اين مسئوليت جديد رو از پسش بربياد. مادر  بابا پير و خسته ان، ابجي خانم بايد سر كار برگرده پاشا روزا عمل داره شب زنده داري ديگه نبايد داشته باشه بابا حساسه هر ١ ساعت شب مياد جلوي ا مهربانی شما چه رنگی ست ؟...ادامه مطلب
ما را در سایت مهربانی شما چه رنگی ست ؟ دنبال می کنید

برچسب : توهم, نویسنده : rojnao بازدید : 48 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 12:05

٣شنبه ساعت ٣ :٥٠ بعداز ظهر امروز نخواستم مرخص بشم، يكي از دوستاي نزديكم به ديدنم اومد و كلي باهاش درد دل كردم. دليل نرفتم به خونه رو براش توضيح دادم اونم دلايل منو قبول كرد از يه طرف ديگه با هر روز موندن تو بيمارستان شانس عفونت بيشتر ميشه فردا ميرم خونه ابجي خانم كمد لباسيمو مرتب كرده مبلاي جديدي كه سفارش داده بوديم رسييده پاشا ترتيب تمام سرويسهاي اكسيژن رساني و ناتواني رو فراهم كرده دوران سختي خواهد. بود بابا و مادر ميخوام بعد از امتحان سيتيزن شيپي برن ايران استراحت كنن تا جلسه قسم احظار بشن، دوران سختي رو خواهم داشت ولي به خودم باشه بيشتر به خودم اتكا ميكنم  نوشته شده در سه شنبه ۷ دی ۱۳۹۵ساع مهربانی شما چه رنگی ست ؟...ادامه مطلب
ما را در سایت مهربانی شما چه رنگی ست ؟ دنبال می کنید

برچسب : شنبه,مرداد, نویسنده : rojnao بازدید : 49 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 12:05

ب  با اینکه سیستم ایمنیم درب و داغونه و تعداد گلبولهای  سفید که باید بالای ۷ هزار باشه  فقط ۲ هزار تا ست. با اینکه پلاکت خونم ۵۰ هزار بوده و ۱۰ واحد پلاکت به بهم تزریق کردن و قرار بود به ۸۰ برسه که برم خونه هنوز تغییر زیادی نکرده، نزدیک ظهر پرستارا و دکترا  از  رفتن به خونه بهم خبر میدادن. پاشا بهم گفته بود شاید امروز رو هم باید میموندم و تا عصر ساعت ۵ منتظر اومدن پاشا و دکتر ریم بودم که ببینم تکلیفم چی میشه؟  پاشا از صبح همه امکانات بیمارستان رو برای خونه با مسئولین بیمه هماهنگ کرده بود. از جمله دستگاه اکسیژن ، وسائل و داروهای اکسیژن درمانی حتی  شلنگ و تخت بیمارستان رو سفارش داده بود. ابجی خا مهربانی شما چه رنگی ست ؟...ادامه مطلب
ما را در سایت مهربانی شما چه رنگی ست ؟ دنبال می کنید

برچسب : جمعه,دهم,ساعت,۷۳۰,نوشته,های,کوتاه, نویسنده : rojnao بازدید : 87 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 12:05

تایپ کردن برایم سخت شده ست. انگشتانم انگار هر کدام به سویی میروند. دست راستم مشکل دارد. انگشتانم خوب خم نمیشوند همان دستی که در اثر کمبود پلاکت هنگام در اوردن انژیو کت زمان ترخیص خونریزی کرد و پرستار بعد از کلی معطلی خون ریزی آن را به سختی بند اورد و یک پانسمان بزرگ روی ان گذاشت و محکم بست. هنوز هم کبود ست و درد میکند. انگشتانم بعد از ۲ خط نوشتن خسته میشوند. برای این پست ۱۲ روز وقت گذاشتم.   تقصیر خودم بود. روز یکشنبه یک مهمانی ۳۰ نفره گرفته بودم. مدتها بود کسی را به خانه دعوت نکرده بودم و به خاطر درد و سرفه و خستگی در هیچ مهمانی یا دورهمی دوستان در رستوران شرکت نکرده بودم. حتی به مهمانی کریسم مهربانی شما چه رنگی ست ؟...ادامه مطلب
ما را در سایت مهربانی شما چه رنگی ست ؟ دنبال می کنید

برچسب : عشق,معجزه,میکند, نویسنده : rojnao بازدید : 44 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 12:05

                     ۵ سالش بود و با دستای کوچولوش برام قلب و گل و ستاره میکشید؛ الان همون دستا تبدیل به دستان هنرمند و نوجوانی  شدن که با ذهنی خلاق در جستجوی نو آوری و ساخت طرحهای تازه ست! ۱۷ سال گذشت و مهرانا همون دختر موطلایی که مادرانه و عاشقانه وار دوستش داشتم دانشگاهی شد. طراحی صنعتی دانشگاهی در قلب تهران، شهری عظیم. با فرهنگی تهرانی- شهرستانی و زرنگ بازیهایی که بیشتر خاص شهرای بزرگه . شهری که برای دختری ساده و چشم و گوش بسته که یک بار هم به تنهایی سفر نرفته پر از چلنج و اضطراب خواهد بود. با اینکه فرسنگها ازش فاصله دارم به اندازه خواهرم نگرانش هستم. خدا رو شکر دائی و عموهاش تهرانن و هواش مهربانی شما چه رنگی ست ؟...ادامه مطلب
ما را در سایت مهربانی شما چه رنگی ست ؟ دنبال می کنید

برچسب : کودکی,هنرمند,است, نویسنده : rojnao بازدید : 125 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 12:05

    برادرم رفیقم بود. همبازی و هم رازم بود. با هم ۳ سال تفاوت سنی داشیم. ۹ ساله شد که همبازی و رفیقانش عوض شد و وارد دنیای پسرانه شد،. نوید پسر خوشگل و خوش رو و مهربونی بود. خوش زبون بود و همه دوستش داشتن، انگار مهره مار داشت. خواهرام هم سن و سال هم بودن و من و برادرم با هم همزبون بودیم. ابجی خانم بزرگه هر جا دعوت میشد خواهرم رو هم با خودش میبرد. ساناز یکی از دوستای متجدد و پولدار ابجی خانم بود که مهمونیای مختلط میداد. بیشتر دوست و اشنا بودن. ۱۳،۱۴ سالم که شد دلم میخواست  منم تو دنیای دخترونش دعوت بشم ولی سن و سال من بهشون نمیخورد. گاهی برادرم رو با خودشون میبردن، نوید رو همه دوست داشتن از معل مهربانی شما چه رنگی ست ؟...ادامه مطلب
ما را در سایت مهربانی شما چه رنگی ست ؟ دنبال می کنید

برچسب : کودکی,هنرمند,است, نویسنده : rojnao بازدید : 77 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 12:05

حالم خوش نيست.  تلخ تلخ فرو ميريزم . پيشرفت علم هم به گرد بيماريم نميرسد.  دیگر نه به معجزه ایمان دارم نه به توکل. چند وقتی ست که فهمیدم رنگ خدایم هم پریده ست.   به تنهايي از پس لباس پوشيدن هم به سختی برمیایم. توان غذا پختن را ندارم، چندین ماه است که مادر کار پخت و پز خانه را به عهده دارد. كسي نباشد خودم که هیچ بچه گربه هایم هم گرسنه ميمانند، ديگر توان بلند كردنشان را به سختي دارم.  وزنی ندارند . تازه ۳ پوند شده اند. پاهایم توان نشستن و بلند کردنشان را از روی زمین ندارند. با کمترین فعالیت به تنگی نفس و طپش قلب مي افتم، تميز كردن دستشوييشان كه خیلی وقت ست از عهده من خارج ست. کسی با دقت گوشه چش مهربانی شما چه رنگی ست ؟...ادامه مطلب
ما را در سایت مهربانی شما چه رنگی ست ؟ دنبال می کنید

برچسب : پایان,مهربانی,شما,رنگی,ست؟, نویسنده : rojnao بازدید : 149 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 12:05